-
گناه
چهارشنبه 22 آذر 1385 00:02
احساس گناه میکنم سردو خاموش، گرم و جاری. کاش کر و کور و لال بدنیا میامدم . کاش تو هم مثل بقیه بودی. خدایا میدونم یه روزی میرسه فقط لب خاک رو میبوسم. چشمم رو روی خاک میبندم ولی این لحظه ها رو ازم بگیر نمیخوامشون. حرفام هم مثل حالم سر و سامونی ندارن ! احساس گناه میکنم...
-
اشک
سهشنبه 21 آذر 1385 23:51
-
زمستون
سهشنبه 21 آذر 1385 13:26
خشک خشک... سرد سرد ... بی حس بی حس... یعنی زمستون به همین زودی رسید ؟
-
...
یکشنبه 19 آذر 1385 02:24
با کوچه اواز رفتن نیست فانوس رفاقت روشن نیست نترس از هجوم حضورم چیزى جز تنهایى با من نیست وقتى تو نباشى من به من مشکوکم به هر گل به هر سایه روشن مشکوکم مشکوکم به اشک کبوتر مشکوکم مشکوکم به خواب خاکستر مشکوکم بى تو به کابوس و به رویا مشکوکم به شعله به پروانه حتى مشکوکم باز امشب فانوسی روشن نیست با سوگ این شب یک شیون...
-
نمیترسم...
سهشنبه 14 آذر 1385 23:52
خواستم فقط بگم دیگه نمیترسم. دیگه از روزی که نباشی نمیترسم ! با تو دوباره شروع کردم. با تو تا جائی که هستی میام ! ولی از جائی که نباشی منم تموم میکنم راهمو. دلیل موندنم تو بودی هستی و خواهی بود ! بدونه تو دیگه نمیخوام برگردم به اون زندگی ! دیگه نمیترسم از روزی که نباشی و نباشم !
-
هرشب
یکشنبه 12 آذر 1385 01:05
دیگه باید چه کار کنم !؟ هستی خلم ، نیستی دیوونه ! دوستدارم هرشب بزنم به خیابون. نه هنری دارم که بخوام بهت نشون بدم و نه صدا دارم که بخوام واست شعر بخونم ولی بازم تو گوش تو یواش میگم خیلی دوست دارم
-
ببخشید
جمعه 10 آذر 1385 01:26
شرمندت شدم . امیدوارم منو ببخشی... البته تو مهربون تر از این حرفایی ! ببخشییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییید
-
بیخیال من
پنجشنبه 9 آذر 1385 00:35
وای خدا... خودم موندم تو کار خودم. خوب بود خدا اونقدری که حرف تورو میشنید حرف دل منم میشنید ! یه شب ازش خواستی دلت رو بهت برگردونه . مگه نه؟ بهت داد. خب حالا که بهت داد میگی دیگه با خودم کنار نمیام. میخوای بندازیش دور ؟ یعنی من اینقدر واست بی ارزشم ! حالا دیدی هنوز به من اعتماد نداری. یه دفعه پریشون شدی ؟ ترسیدی...
-
میترسم...
چهارشنبه 8 آذر 1385 00:42
امشب مثل هرشب دیگه ! مثل همه شب. دلم تنگه ! دلم میخواست چشمو میبستمو میومدم پیشت. امشب سر قولم موندم ولی دارم دیوونه میشم ! چیزی ندارم بگم حرفم حرف همیشگی میترسم از روزی که از حرفم خسته شی یا واست عادی شه. میترسم از روزی که حرفم فقط واست یه حرف باشه ! تو با منی هرجا برم مهر تو بند جونمه عشقت نمیره از سرم تو پوست...
-
خدااااااااااااااااا
دوشنبه 6 آذر 1385 23:53
اهااااااااای خدا ببین منم یه اشغال ، دارم باهات حرف میزنم یه دقیقه وقتتو بذار ببین چی دارم بهت میگم!!!!!! آره منم ...همون اشغالی که ناخواسته اومدم اینجا پس چرا اینقدر عذابم میدی ؟ می ترسی یه روزی دلم سرو سامون بگیره ؟ تو عالم عاشقی چه داغون دارم میشم . گفتی نمیتونی عاشق شی چیزی نگفتم گفتی نمیتونی بهم...
-
حرف
یکشنبه 5 آذر 1385 23:46
امشب خوابم نمیبره. اگه اینجا بودی تا صبح باهات حرف داشتم ! دوست دارم داد بزنم. ولی حالشو ندارم ! نمیدونم چرا امشب اینقدر میام اینجا ولی خیلی حرف دارم که نمیتونم به زبون بیارم. نه که نخوام نمیتونم. به قول خودت جملات قبل از اینکه به زبانم برسان میمیرن.
-
شب
یکشنبه 5 آذر 1385 22:42
شب که میشه دیوونه می شم ، آخه دیگه چیزی اطرافم نمیتونم ببینم من میمونم و یه عالمه عکس از تو که تو ذهنم ! میخوام بازم بزنم به خیابون . نمیدونی اینجا چی میکشم. به خدا از حالم خبر نداری ! میترسم، میترسم از روزی که تو هم نباشی. یه بهونه فقط واسه موندنم مونده اونم تویی. موندم چه جوری این همه تنهائی رو...
-
قناری
یکشنبه 5 آذر 1385 21:45
صدای تپش قلب یه قناری ، میخواد بخون که اوار بغضا رو سرش خراب میشه قناری دیگه اواز یادش میره قناری بی اواز، بی پرواز... میشه سنگ ، سنگی که تو دلش یه خورده خون قناری مونده. همون یه ریز هرشب چشای سنگو بارونی میکنه زیر همون بارون قناری دوباره آغاز میشه. اواز میخونه... پرواز یادش میاد بعد با خودش فکر میکنه...
-
تو هم برو گم شو
شنبه 4 آذر 1385 23:00
تا حالا حالم اینقدر خراب نبود ! هیچوقت هم فکرشو نمیکردم یه روز به این روز بیفتم ! حالم از خودم از تو از اونکه اون بالاست از همه از ادمای تو خیابون از هرکی که تاحالا تو زندگی چشم بهش افتاده بهههههههههههههههههههههههم میخوره از همتون بدم میاد ! کاش زودتر میرفتم میخوام برم از این دنیا با ادماش سیر شدم ! ...
-
من
پنجشنبه 2 آذر 1385 01:07
چه ساکته اینجا . آدم کیف میکنه ! ولینمیدونم چرا امشب یه چیزیم میشه ! از سر کار که برمیگشتم یخ زدم ! ولی خدائیش آدم کیف میکنه خیابونا خلوت مال خودمه. از کسی گلایه ندارم خودم نخواستم کسی پیشم بمونه ! وقتی که حتی خودمم بعضی وقتا نمیشناسم چه انتظاری دارم از بقیه که اونا منو بشناسنو تحمل کنن. میمونم تو این...
-
برو
چهارشنبه 1 آذر 1385 14:29
توی این چند ثانیه که بین من هنوز جاریه میخوام بگم که برو دیگه هم نیا. نه خودتو میخوام نه خاطره هاتو که یه عمر با خودم این ورو اونور میکشمو به هیچکس نشون نمیدم ! میدونم هرچندوقت میای پیشم تا بهم بگی چه بیلیاقتام که بهم بگی درحد تو نیستم ! ولی برو برو دیگه هم نیا !
-
شروع
دوشنبه 29 آبان 1385 11:45
سلام یه روز پائیزی دیگه شروع شده ! نمیدونم شاید منو دیگه نخواستی که امروز خودم و خودمو خودم. تنها نشستم دارم از تو مینویسم. شاید این آخرین باری باشه که دارم ازت مینویسم ! باورم نمیشه که چی دارم میگم ، من بدون تو. آخ که سر دورهی موندم عجیب. میخوام جتو بدم به یکی دیگه همون کاری که خیلی وقت پیش تو با من...
-
آزادی
سهشنبه 23 آبان 1385 01:28
یه دنیا اشکم امشب ! یه تلنگر لازمه. ولی همونم نمیاد مثل همیشه باید بغزمو بخورم ! میدونی چند وقت گریه نکردم ! اشک ریختم گریه نکردم ! آزادی کلمهٔ مقدسیه که فقط تو کتابا خوندم ! امشب رفتم یه سایت خیلی جالب . بعضی وقتا عکس بیشتر باهم حرف میزنه تا یه نفر ! عکس های بم رو دوباره دیدم ! عکس ای از تیمارستان تهران...
-
نیما
دوشنبه 22 آبان 1385 12:03
امروز تو وبلاگ یکی از دوستم خوندم که دیروز تولد نیما بوده ! گفتم این پست رو به یاد نیما بفرستم ! هان ای شب شوم وحشت انگیز! تا چند زنی به جانم آتش؟ یا چشم مرا ز جای بر کن، یا پرده ز روی خود فروکش، یا باز گذار تا بمیرم کز دیدن روزگار سیرم. دیری ست که در زمانه ی دون از دیده همیشه اشکبارم، عمری به کدورت و الم رفت...
-
مهدی اخوان ثالث
شنبه 20 آبان 1385 21:43
همه گویند که : تو عاشق اویی گر چه دانم همه کس عاشق اویند لیک می ترسم ، یارب نکند راست بگویند ؟
-
ستاره
جمعه 19 آبان 1385 02:10
امشب آسمون خیلی ستاره کم داره ! یا شاید آسمون من اینجوریه . یه ماه نصفه نیمه. دوتا ستاره رو میتونم خوب ببینم . یکیش داره بهم دائم چشمک میزانه ا رنگ عوض میکنه خدا یا چند سال نوری رو طی کرده این نور تا به من برسه ! ولی آسمون من امشب دوتا ستاره بیشتر نداره ! نمیخوام دست دراز کنم بچینمشون میترسم واقعا بیان تو دستم...
-
خدایا
پنجشنبه 18 آبان 1385 01:20
خالی شدم از تو ! نمیدونم چرا ! ولی از وقتی فهمیدم ارزوم داره به حقیقت تبدیل میشو میتونم دوباره باهات صحبت کنم دیگه خالیم ! آخه آرزوی دیدن دوبارهٔ تو بود منو زنده داشت ! حالا خودتو میخوام چی کار ! بابا میزشتی با ارزوهام زندگی میکردم وقت هم زودتر میگذشت. خب شبا اگه از تو با خودم صحبت نکنم در مورد چی با...
-
آسمان
دوشنبه 8 آبان 1385 22:58
مثل کودکی که بابی اعتنایی به سیبی نگاه می کند به آسمان خیره مانده ام آسمانی که بین طلوع وغروبش حتی سنجاقکی پوست نمی اندازد آسمانی که روزش نیمی خورشید و نیمی زخم است و شبش نیمی اضطراب و نیمی ماه بانو، ندامت واژه ی مناسبی نیست اما تاکی میتوانم در این باغ که نه نمک دریا را به خاطر می آورد نه طعم آفتاب را به انتظار بنشینم...
-
دلم واست تنگه
جمعه 28 مهر 1385 16:21
-
دلم واست تنگ شده آخه به کی بگم
جمعه 28 مهر 1385 16:11
هر شب وقتی تنها میشم حس میکنم پیش منی دوباره گریم میگیره انگار تو اغوش منی روم نمیشه نگات کنم وقتی که اشک تو چشمامه با اینکه نیستی پیش من انگار دستت تو دستامه دوباره باز یاد چشات زمزمهٔ نبودنم ببین که عاقبت چی شد قصهٔ با تو بودنم زیر خاکمو هنوز نرفتی از یاد من غصه نخور سیاه نپوش گریه نکن برای من...
-
دل
پنجشنبه 27 مهر 1385 11:08
لحاظت پیاپی میگذرند و ما را به سوی بینهایت میبرند. خاطرات دوستی ما با کارهای خودمان رنگ میگیرند و بر صفحهٔ روزگار هک میشوند .چه خوب است با عشق و محبت خاطرات خود را رنگ کنیم و در گنجهٔ نهان دلمان آنرا برای همیشه زنده نگاه داریم.همیشه وقتی تنها و ناامید و تاول، تانت و روانت از دست این و اون خسته است همیشه وقتی رخسار...
-
پائیز
شنبه 15 مهر 1385 23:55
سلام پائیز شد ! اسمون خاکستری ! امروز برگ ها رو میدیدم که چجوری درختو رها میکردنو رو زمین میفتادن ! شنیده بودم که آخرین رقص برگ موقع یه که داره از درخت میفته ! رو زمین که میرسیدن هم آرامش نداشتن با هر بادی بازم به چرخش میفتادن ! ولی آدما بی اعتنا از روشون رد میشدن واسه خیلی ها همون یه لگد کافی بود به زمین...
-
خواستهای من
سهشنبه 11 مهر 1385 19:57
زندگیم خیلی بی معنی تر از اون بود که بتونم بفهممش ! تموم میشه مثل همهٔ زندگی های دیگه دو روز واسم گریه میکنن بعد دیگه هیچکس تا ابد نمیخواد بدونه اون سنگ رو زمین مال کی بوده ! چی کشیده. سختیام هم با من میان ! خوب این هم از من ! حالا تو چی تو چه کار میکنی ؟ میای میبینی دیگه نیستم فکر میکنی بازم اینم...
-
خودمو میکشم
سهشنبه 11 مهر 1385 19:10
خاکستری میبینم . حتی صورت تو رو خاکستری میبینم ! عکستو دیگه نمیتونم ببینم فکر کنم چشم داره کور میشه ! هیچی رو دیگه حس نمیکنم حتی جای دستت رو دستم . خاطرات تو رو میخوام یه بار دیگه دوره کنم ولی چیزی دیگه یادم نمیاد کم کم داره قالبم هم وای میسته بهت گفتم نباشی خودمو میکشمو پر میزنم تو اسمونا. بگو گفتم یا...
-
مست چشات
یکشنبه 9 مهر 1385 20:13
وای که من این اهنگ رو چقدر دوست دارم ! عین خودت. تا همیشه میخونمش تا همیشه به یادتم. اون دوتا مست چشات منو خوابم میکنه ذره ذره اون نگات داره آبم میکنه اون دوتا مست چشات منو خوابم میکنه ذره ذره اون نگات داره آبم میکنه داره میمیره دلم واسه مخمل نگات همه رنگی رو شناختم من با اون رنگ چشات مثل یک رویای خوش پا گرفتی...