حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

رمانس من و سیگار



لبانش را بوسیدم . . . سرخ شد . . .


شاید برای آخرین بار . . .


مثل همیشه سوخت و زندگی را لعنت کرد . . .


دلم برای بوییدن عطر تن شب خیس تنگ شده!


Wait, it's loading



next level accomplished


حبیبی لست اقوى على ختم الکلام


تنها تر از امروز عصر تا صبح می شینم و به پنجره هایی که از نگاهم خسته هستن خیره می مونم . . .


صبح بالاخره می آد . . . تو گفتی که می آد . . . و من باور کردم . . .


دعا کن پیش خدای خودت . . .  که دیر نشه . . .



گر زحال دل خبر داری بگو               ور نشانی مختصر داری بگو

مرگ را دانم ولی تا کوی دوست          راه اگر نزدیکتر داری بگو