حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

رمانس من و سیگار



لبانش را بوسیدم . . . سرخ شد . . .


شاید برای آخرین بار . . .


مثل همیشه سوخت و زندگی را لعنت کرد . . .


دلم برای بوییدن عطر تن شب خیس تنگ شده!


نظرات 1 + ارسال نظر
آزاده شنبه 27 فروردین 1390 ساعت 18:58

زندگی مان دست ماست باید آنرا قاپ زد و دزدید...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد