حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...



آنچنان آب می شوم وقتی روبرویت می ایستم که هر چه غرور دارم هم در آن کفه ترازو به اندازه یک پر  وزن ندارد.


آسمان شب رنگ می زنم . . . 


می تونم.. می تونم .. می تونم..



نه .. یه بار دیگه نقطه نمی گذارم، ورق نمی زنم و از نو شروع نمی کنم.

همین رو درستش می کنم.


سال من.. ماه من .. روز من..