حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

شکایت نه


تعنهء ذهن مشوش من است که  شب هوس روز و روز هوس شب می کند.


آسمان آبی شده است، امید دارم در دل من هم جاری شود.


جاری میان چرخ دنده های زمان.

جایی پشت توهم بودنم، دست هایم را با صابون می شویم و زندگی صرف می کنم.


چایم را با شما می نوشم. 

نوش!