ایول ... روی هرچی نامرد رو سفید کردی نارفیق. بدجور دورم زدی.
تو کل عمرم هیچوقت اینقدر از یک نفر متنفر نشده بودم تا دیروز که دستت رو شد.
اگه تو شهر بودی سرتو می بریدم میگذاشتم رو سینت. آدرس اون آشغال دونی که توش بودی رو نداشتم.
من رفیق بیخاصیت زیاد داشتم ولی نامرد نه. نّمُردم و دیدم نامردا هم چهشکلین!
نه، خدایی، جون الیاس؛ چی پیش خودت فکر کردی بیشرف؟
به این میگن نمک خوردن و نمکدون رو شکستن ...
توی این شهر کوچیک دوباره میبینیم همدیگرو.
کامی جون برو حالشو ببر ولی واست امیدوارم دیگه هیچجوره سر راهم سبز نشی.
ساده مثل شب یه دیار دورافتاده، از بام این شهر غریب که نزدیکترین جاست به آسمان و
در بین نور این ستارهها که به تماشای من نشستهاند بالهایم را باز کردم تا پرواز کنم...
به همین سادگی.
چقدر خودم باید جلوی خودم را بگیرم. خسته شدم بس که تو چهارچوب این زندگی حرکت کردم.
کاش از اینهمه درسی گرفته بودم و بی پرواتر حرف میزدم. اینقدر در خودم می ریزم که آخرش نمیتوانم جلوی خودم را بگیرم و به زمین و زمان میزنم.
انگاری خیلی تحملم کمه.
این روزا انقدر دلتنگم که حتی با پیادهرویهای شبانه هم آرام نمیشم.
کاش حداقل درسهای پرواز کردن، دل به دریا زدن رو درست و تا آخر یاد میگرفتم.
کاش این مغزم از کار میافتاد و فقط اون کاری رو میکردم که دلم میگفت درسته.
اینروزها تنها میتونم با سازم دردو دل کنم که هرچی بهش میگم جوابم رو میده. هرچقدر داد میزنم همصدایم با من میخونه.
آرامش...حاضرم، من پایه ام تا هرجا که باشه دنبالش برم.
اگر من عاشق نبودم...
گندزدی با این خلقتت!! لامصب تو که دل رو به من میدی دواش رو هم بده دیگه.
دیگه چه کار باید میکردم که نکردم؟ آخه توی این دنیای به این بزرگی هیچی پیدا نمیشه که من رو آروم کنه؟
خب حالا من عیار رو دیگه چرا نگه داشتی اینجا. تو که یه فرشته می فرستی یه شبه جان پنجاه هزار نفر رو می گیره، من تحفه ام که راحتم نمیکنی؟
چقدر بخونم مرا دریاب... مرا دریاب... مرا دریاب...... ای دل تنها چیه باز چشم انتظاری... چقدر داد بزنم لعنتی؟؟؟؟؟؟؟؟
لعنت به تو که من رو اینقدر شکسته و داغون میخوای.
نوشدارو رو الان میفرستی برام؟ الان تازه همه عاقل شدن؟؟؟؟
آخه اون ناز شستت رو برم که هر کاری میتونی انجام بدی... خب جونت در میآد بخوای یه نفس من رو هم بگیری.
عوضی واسی چی پرنده رو خلق کردی؟ که من بشم عاشق کار ناممکن؟ که من تا آخر هرچی اوج گرفتنه برم؟ که با پوزهام بیام پایین؟
مردشور تو و خلقتت و پرنده هاتو و پرواز و هرچی حسرته ببرن کثافت.
اسم این هست خط قرمز.
من از زندیگیم سیر شدم.