حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

Verseuchtes Fleisch



مغز خسته و سیگار بدسوز . . .

چای سرد و یه عالم حرف کثیف . . .

آدمهای شاخ دار و زوزه نفس هاشون . . .

سکه های بی ارزش و امید وابستگی . . .




رگش رو می رنم و ریشه اش رو از خاک در می آرم . . .

با همین دستهای نشانه دار خودم . . .



Psycho



یه سطل رنگ قرمز پاشید به همه نقاشی های سیاه و سفیدم . . .


حالا موندم نقاشی هامو همون جور سیاه و سفید بکشم یا شروع کنم از رنگ قرمزش استفاده کنم . . .