حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

Verseuchtes Fleisch



مغز خسته و سیگار بدسوز . . .

چای سرد و یه عالم حرف کثیف . . .

آدمهای شاخ دار و زوزه نفس هاشون . . .

سکه های بی ارزش و امید وابستگی . . .




رگش رو می رنم و ریشه اش رو از خاک در می آرم . . .

با همین دستهای نشانه دار خودم . . .



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد