حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

‏دلم واست تنگ شده آخه به کی‌ بگم


‏هر شب وقتی‌ تنها میشم حس می‌کنم پیش منی‌
‏دوباره گریم میگیره انگار تو اغوش منی‌

‏روم نمیشه نگات کنم وقتی‌ که اشک تو چشمامه
‏با اینکه نیستی‌ پیش من انگار دستت تو دستامه

‏دوباره باز یاد چشات زمزمهٔ نبودنم
‏ببین که عاقبت چی‌ شد قصهٔ با تو بودنم

‏زیر خاکمو هنوز نرفتی‌ از یاد من
‏غصه نخور سیاه نپوش گریه نکن برای من

‏دیگه فقط ارزومه بارون ببره رو تنم
‏دوباره لحظه ها سپرد منو به باد رفتنم

‏... این شعر اهنگ تنها ترین از آلبم مجید خرات ها
‏اگه خواستین میتونین از سایت www.bia2music.com بگیرید






دل


لحاظت پیاپی‌ میگذرند و ما را به سوی بینهایت میبرند. خاطرات دوستی‌ ما با کارهای خودمان رنگ میگیرند و بر صفحهٔ روزگار هک میشوند .چه خوب است با عشق و محبت خاطرات خود را رنگ کنیم و در گنجهٔ نهان دلمان آنرا برای همیشه زنده نگاه داریم.همیشه وقتی‌ تنها و ناامید و تاول، تانت و روانت از دست این و اون خسته است همیشه وقتی‌ رخسار این هرمان تاریک، همیشه وقتی‌ درهای آسمان بسته است همیشه گوش گرمی‌ به نام دل باتست که صادقانه تسر تر از هرچه که با تو پیوسته است به دل پناه بیار آخرین پناهت است

پائیز

‏سلام

پائیز شد ! اسمون خاکستری !

‏امروز برگ ها رو میدیدم که چجوری درختو رها میکردنو رو زمین میفتادن !
‏شنیده بودم که آخرین رقص برگ موقع یه که داره از درخت میفته ! رو زمین که میرسیدن هم آرامش نداشتن با هر
‏بادی بازم به چرخش میفتادن ! ولی‌ آدما بی‌ اعتنا از روشون رد میشدن واسه خیلی‌ ها همون یه لگد کافی‌ بود به زمین
‏میچسبیدن و فقط یه صدای خورد شدنشون رو میشد در آخر شنید
‏از خودم میپرسم حکمت ریختن برگ چیه ! اصلا چرا درخت و برگ که یه روزی با هم سبز شدن یه عمر یکی‌ بودن الان
‏اینجوری از هم قریب شدن !

Image and video hosting by TinyPic

خواستهای من


زندگیم خیلی‌ بی‌ معنی‌ تر از اون بود که بتونم بفهممش !
‏تموم می‌شه مثل همهٔ زندگی‌ های دیگه دو روز واسم گریه می‌کنن بعد دیگه هیچکس تا ابد نمیخواد بدونه اون سنگ رو
‏زمین مال کی‌ بوده ! چی‌ کشیده.
‏سختیام هم با من میان !
‏خوب این هم از من !
‏ حالا تو چی‌ تو چه کار میکنی‌ ؟
‏میای میبینی‌ دیگه نیستم فکر میکنی‌ بازم اینم یه بازیهٔ دیگه است ؟ نه این جدی است مثل دوست داشتنت که هیچ
‏وقت تو هفت اسمونتم فکر نمیکردی ! آره دوست داشتم
‏کاش!میشد حداقل یه بار دیگه تو این دنیا میدیدمت !
‏.
‏.
‏.
‏این بود قصهٔ خواستهای من که هیچ وقت اینجوری نخواهد شد !
‏زندگی‌ رو دوست دارم چه با تو چه با خاطرات !