حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

سبز ... سفید ... قرمز



من هستم؛ همان رفیق دور افتاده.


سیاه می‌‌پوشم تا بدانی اینجا هم یادت را زنده نگاه میدارم.

مطمئن باش خون رنگین تو از دستهیشان پاک نخواهد شد.

روحت شاد یادت گرامی‌..



 به یادشان دقیقه ای سکوت کنیم!


رای من .. رای تو .. تقسیم بر صد ... رای ما



دوستان من در خیابان های شهر ها پی حق خود، ضربه باطوم نادانی های نسلهای گذشته را تحمل می کنند.


من اعتقاد به اصلاحات دارم و نه نابودی مطلق. ولی اگر جلوی اصلاحات گرفته شود آن موقع هیچ نداشتن بهتر از داشتن یک جمهوری پلاستیکی است.


سبز باشید


وجدان درد


خدا لعنت کند آن کسی که باعث شد با عزیزترینم اینطور صحبت کنم.

.

.

دست از حال من بکش.

اینجا کسی منتظر تو و صدایت ننشسته.

راهی که انتخاب کردی برو  و نگران حال ما نباش که ما با همان دلخوشی های قدیمی شادیم.


صفر.. نقطه و تمام



از زلالی آب یاد گرفتم وقتی یادت می کنم خاطره ام را زلال نگه دارم.


چه روز بی دردسر و آرامی داشتم..