حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

امید

چشمام رو می بندم به امید اینکه فردایی نباشه.

 

مه و مرداب

دوباره یه مه غلیض مثل پرده روی مرداب زندگیمو پوشوند تا...

تا آرزوی دریا شدنم دوباره یادم نیفته

تا مردم اطرافم نفهمن این بوی لجن از کجا می آد

تا فقط تبدیل بشم به یه سطح صاف که ته نداره

.

.

.

بازم این نسیم مزاحم همه چی رو خراب کرد

دوباره یه مردابم.........

مه کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

 

از این...

از گذر این لحظات خشن

از نقطه سر خط

از این بودن بیهوده

از دوست داشتن کثیرالانتشار

از این شبای خالی

از این بودن با بهانه

 

متنفرم

بدم می اد

حالم به هم می خوره

نفس

 

نفس بکش که مفته

داد

تا یه وقت می شه خفه شد و هرچی که بارت می کنن رو تحمل کرد.

تا یه جایی می شه گوش داد و دم نزد.

از خیلی ها دلم پره.

خیلی درده ادم فقط بتونه با نوشتن داد بزنه.

این نوشته ها که حتی ارزش خوندن و وقت تلف کردن رو ندارن عطش من هستن.

عطش داد زدن...عطش یهو زیر گریه زدن...عطش یه لحظه ارامش...