حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

حبیبى یا نور العین



چشمام قاطی کردند. چیزهایی رو می بینم که وجود ندارند.

احساس قشنگی نیست این حسی که وجودم رو پُر کرده.

حرفهایی که می زنم کسی رو یاد چیزی نمی اندازه. انگار نه انگار که اصلا صدایی از این گلو بلند می شه.


از این آهنگ که چهار ساعته داره تکرار می شه دیگه حالم بهم می خوره. ولی خوبیش اینه که نمی فهمم چی می گه.


خوابهای مشوش می بینم. بی معنی و ساکت. از همه بهتر اینکه اصلا یادم نمی آد چی بودن فقط یادم می مونه که چه حسی داشتم موقعی که اون خواب رو می دیدم.


یه جاده می خواهم بی مقصد ... که فقط این هوس رفتن رو ساکت کنه. رفتن و رفتن و بازهم رفتن.

تموم نشه... به هیچ جایی نرسه...


من حالم مثل همیشه خوبه.




I don't mind this empty room, and I like it when I'm alone

I'm trying not to think about you, I'm not waiting by the telephone,
I'm watching a late-night movie, where the lovers say goodbye,
And it's really getting to me, and tears are in my eyes,
But I'm not crying, I'm not crying,
I'm not crying over you, I'm over you;

I go out with all of my friends, and I'm hardly ever at home,
You know things just couldn't be better,
I have read it in my horoscope,
I might take a walk past your house, for a trip down memory lane,
You may see me at your window, standing in the pouring rain,
But I'm not crying, I'm not crying,
I'm not crying over you, no I'm not crying,
I'm not crying, I'm not crying, I'm not crying over you,
I'm over you;

No I'm not crying, I'm not crying,
I'm not crying over you, I'm over you

.I'm over you


جدی نگیر

 

یه عالمه آهنگ... می مونم کدوم رو گوش بدم. می زنم روی انتخاب تصادفی آهنگ. 

می خونه ... می خونه... و می خونه. 

یه جایش می رسه به یه آهنگ آشنا. خیلی آشنا...  

آهنگ متن فیلم گرگ و میش... 

 

همسفر ای همستاره راه بیفتیم که خودش داره هوامونو
دل اون سوخته برای گریه هامونو
خودش داره هوامونو
 

 

 یاد خاطره های دور و خیس می افتم. 

همه تصاویر میاند جلوی چشمم. 

احساساتم بالا می آن دوباره. 

عشق، مستی، بی خبری، بچگی، توهین، حقارت، خجالت، سر در گمی، حالت تهوه و کلی حس و خاطره دیگه. 

 

یه لیوان چای داغ واسه آرامش. .. 

می رم بخوابم... من همش خواب بودم؟ 

نبودم ...فقط مریض نفسی بودم که... 

 

بعد از این همه روز و ماه و سال دادهامو همون جا زدم که قبلا هم می زدم.  

بازهم آهنگ موتور ماشین های روی پل نگذاشتن صدامو کسی بشنوه. 

 

اینم شوخی بی مزه روزگار  

من حالم خوبه ... 

 

دمت گرم.  

 

ملکه قصه هام

 

این روزها زیاد می خوابم.  

 

کافه هم فقط یک ساعت اول جلوی کتاب های پر از فرمول و تئوری های خشک بیدارم نگه می داره.  

 

بقیش هم یا خوابم یا تو بیداریم خواب می بینم. 

 

نه دلم گرفته و نه حسرت چیزی رو می خورم ؛فقط  بر می گردم از اول پشت هم همه چیز رو دوباره پیش خودم دوره می کنم. 

 

بعضی جاهای داستان رو که مرور می کنم احساس این رو دارم که من نبودم، از گذشته ام اینقدر دور شدم که دیگه خودم رو نمی شناسم.   

 

 

 

آس دلمم فقط واسه بی بی دل رو می کنم.

 

خوب پیش می رم. از خودم راضی ام.