حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

پیچک!



تئوری منطقی و رمانس فرومولی،

آیینه بخار گرفته و شوق پله ها،

بهشت خدا روی زمین آدم ها و من خاکی روی سقف آسمان،

گوشواره زمینی تا زیبایی سفید با خط قرمز،

کلاج  نرم و دنده چهارم تا انگشت پنجم،

دخترکی کوچک بود که به شوق بادکنک از دیوار هم رد شد.


There’s nothing to fear



من همچنان در راهم

لحظه ای برای خود می ایستم. . .


توان من کپک زد!



قهوه! سه لیوان؛ با شکر و بی شیر


رمانس شلوغ و درام شور


جزوه، کتاب و سر درد

آشنایی، پیغام و شام سوخته

امتحان، نمره و شخصیت لجن


پول پول پول، چپ پول! راست پول! پول و پول و پول . . . و بعد فقط مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرگ؟


سنگ صبور! خودم

دست مهربان! خودم

صدای آشنا! خودم