آن روزها رفتند آن روزهای برفی خاموش کز پشت شیشه ؛ در اتاق گرم هر دم به بیرون ؛ خیره می گشتم پاکیزه برف من ؛ چو کرکی نرم آرام می بارید بر نردبام کهنه چوبی بر رشته سست طناب رخت بر گیسوان کاجهای پیر و فکر میکردم به فردا ؛ آه... فردا... حجم سفید لیز
زندگی دفتری از خاطره هاست... یک نفر در دل شب ... یک نفر در دل خاک یک نفر همدم خوشبختی هاست....یک نفر همسفر سختی هاست چشم تا یاز کنیم عمرمان میگذرد...ما همه همسفر و همگذریم آنچه باقیست فقط خوبی هاست....
آن روزها رفتند
آن روزهای برفی خاموش
کز پشت شیشه ؛ در اتاق گرم
هر دم به بیرون ؛ خیره می گشتم
پاکیزه برف من ؛ چو کرکی نرم
آرام می بارید
بر نردبام کهنه چوبی
بر رشته سست طناب رخت
بر گیسوان کاجهای پیر
و فکر میکردم به فردا ؛ آه...
فردا...
حجم سفید لیز
زندگی دفتری از خاطره هاست...
یک نفر در دل شب ... یک نفر در دل خاک
یک نفر همدم خوشبختی هاست....یک نفر همسفر سختی هاست
چشم تا یاز کنیم عمرمان میگذرد...ما همه همسفر و همگذریم
آنچه باقیست فقط خوبی هاست....
باد می دود در حجم موهایت
تو میدوی در حجم خیالم
و زمان
می دود تا از باهم بودنمان سبقت بگیرد
روسری ات می رقصد
چشمانت پرواز میکند
دستانت
خیس شرم
لبریز میشوم؛از حجم خاطراتم