حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

ستایش



شاخهٔ بلند نعناع . . . پله هایی که راه آسمان پیش گرفته اند . . .

سمت و سوی پشت پنجره با نور نقره ای شاهد . . .


خانه ای سبز . . . جایی پشت بهشت خدا


شب لیلی



نیمه های شب نفسهای آرام٫ شانه کوچک همراه من زیر فشار تازگیها شکست٫ با صدای بلند بار را روی زمین گذاشت٫ ولی نفسهای آرام هنوز رویای مسافر را می دید.


امروز هیچ قاصدکی روی گل ننشسته بود . . . انگاری همه به دنبال گفتن خبر شب خودکشی گیتار رفتند.