حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

let's begin



نه ..

من همیشه دونبال رویا هام رفتم.. خیلی سختی هم کشیدم ولی می دونین چیه؟

من هیچوقت از کارایی که کردم پشیمون نبودم.. چرا حالا که یک مساله دیگه اومده جا بزنم؟


آستین هامو بالا می زنم. ادامه می دم. این مساله رو شاید نشه حل کرد ولی واسه حل کردنش می شه تلاش کرد.

ادامه می دم.. شاید هیچوقت نتیجه نگیرم.. شاید هم روزی ...

مهم فقط اینه که هیچوقت پشیمون نخواهم شد.


صورت مساله ۴



پر کن پیاله را

 کاین آب آتشین
 دیری است ره به حال خرابم نمی برد
این جامها که در پی هم میشود تهی
دریای آتش است که ریزم به کام خویش


صورت مساله ۳



وقتی به گذشته فکر می کنم، احساس می کنم که الان دورتر از همیشه از هدف خودم هستم.

امیدوارم در اشتباه باشم ...


باید راه رو تا آخر رفت .. نیمه کاره نمی گذارم این راه رو ... تا وقتی که مطمئن نشدم در اشتباهم ..


صورت مساله ۲



پاک کردن صورت مساله کاری نداشت..

ولی تکلیف دلی که اهلی شد چی می شه؟  ...   ...



صورت مساله ۱


سخته... آره سخته ... خیلی سخته...



دهنم خشک شده .. ولی چای داغ هم دهانم رو می سوزونه.


تعربف رو از کجای این قصه شروع کنم که پایانی برای من نخواهد داشت.


شاید احتیاج داشته باشم که پایانی داشته باشه. چرا باید قبول کنم که این داستان مهم نمی تونه پایانی داشته؟


شاید واقا پاک کردن صورت مساله کار درستی نباشه، ولی من هم شاید واقاٌ اینقدر صبور نباشم که تا هیچ پایانی صبر کنم...


آره ... آره  خیلی سخته.