حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

تئاتر دلقک ها



از خنده های روی صورت نقاشی شده تا دروغ برای خندیدن . . .

از صدای تق و تق کفش های پاشنه دار تا حرف های تکراری و جمله های قابل پیش بینی . . .

صبح خواب موندن شعور و دوستی هایی که بوی تعفن گرفته . . .



همهء خرجش یه بلیط بود که خودم باطلش می کنم!


طوفان دیروز و مرداب امروز



میان حال و گذشته، به دنبال لحظه ای که آرام بودن تجربه آینده ام شود.


من! من! من!


زمستان است.



خوشم! . . . به انتظار آمدن بهارش.


جُرم: صدای سرد



احساس پوچی کیلویی دوازده ساعت و چند دقیقه.

فراموشی به تعداد آمدن ها . . .

تنهایی قدر شارژ موبایل . . .

فاصله به اندازه بی حوصلگی از فکر کردن به تو . . .




مار سمی با برچسب بی خطر، طلب ارث نداشته پدر تا شخصیت مارک دار سه تا صد تومن. 

 عشق سه لایه و یه زره اعصاب که اونم به گ* رفت.