حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

جُرم: صدای سرد



احساس پوچی کیلویی دوازده ساعت و چند دقیقه.

فراموشی به تعداد آمدن ها . . .

تنهایی قدر شارژ موبایل . . .

فاصله به اندازه بی حوصلگی از فکر کردن به تو . . .


نظرات 2 + ارسال نظر
افرووووووووووووز یکشنبه 10 بهمن 1389 ساعت 05:00

دل بسته به سکه های قلک بودیمُ دنبال بهانه های کوچک بودیمُ رویای بزرگ شدن خوب نبود ُ ای کاش تمام عمر کودک بودیم........

افروز پنج‌شنبه 12 اسفند 1389 ساعت 11:25

گفتن...نشنیدن
دیدن...نبودن
خواستن...نداشتن
خوب...بد...زشت...!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد