ثانیه های گیج و منگ.
لب سرخ دود و الکل.
تن داغ هوس.
شاید همه فقط فرصتی بوده برای استفاده از لحظه ای.
پنجره رو باز می کنم تا هوای تازه را مثل هر شب بو کنم.
هوا مه گرفته.
مه نور چراغ توی پیادهرو را لطیف کرده. به سرمای این زمستان زود هنگام رنگ و بویی تازگیبخش داده.
انگاری میتونی دستتو دراز کنی و هوا رو با رنگ و بوش لمس کنی.