حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

و تنها نبود

باور می کنم، رفتن تو را . .


باد بوی مرگ می داد.

خورشید غروب سردی داشت.


کبوتر چاق بود و خاکستری بود. 

کبوتر دم دم های غروب تصمیم گرفت بمیرد.

کبوتر مثل بقیه نبود. از ماشین نمی ترسید و از لگد آدمها.

میانه خیابان خاکستری راه می رفت. روی آسفالت، روی سنگفرش.

کبوتر می دانست کجاست. 

می دانست روی درخت امنیت دارد. او می دانست پای ماسه ها ماشین نمی آید.

کبوتر بال چپش را به زمین می کشید.

کبوتر آرام بود. 

کبوتر میان چهار راه ایستاد.

کبوتر نمی خواست آن چیز باشد که بود.


... و او ترمز نکرد و کبوتر مرد.

نظرات 3 + ارسال نظر
عبداله پنج‌شنبه 26 اردیبهشت 1392 ساعت 20:38

سلام رفیق
امیدوارم کع روزگار خوبی داشته باشی
دلتنگ وبلاگم شدم گفتم یادی هم از تو کنم

آوا دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 00:09

۳ سال دیگه یعنی میشه ۱۰ سال که مینویسی؟
ولی قبلا اینجا این شکلی نبود...نمیدونم حافظه ام خاک گرفته
فکر کردم الان باید شاد باشی
هنوزم نوشته هات بوی غم میده
چقدر هیجان انگیز! من حتی کامنت های خودمم پیدا میکنم! ۱۱ مهر ۸۵ ساعت ۸:۰۵!! فقط ۱۹ سالم بود!!
آخ...۳۱ شهریور ۸۵..۳ مهر..۷ مهر!! با ولع کامنت های خودمو میخونم...دلم تنگ شد واسه سادگیم! ۱۱ مهر ۸۵...حتی واست از خدا میگم!! ۲۰..۲۲..۲۶ مهر!۳۰ مهر...۴ آبان! ۷آبان...چندتا چندتا من کامنت میذاشتم. ۹ آبان...هه هه وبلاگ من دیگخ موجود نیست!
یکشنبه ۵ آذر ۸۵! ۵ آذر!!این پست رو من نوشتم یا تو؟!!!! قناری خیلی دوست دارم رو تو نوشتی. مطمینم! دوشنبه ۶ آذر!! اینو واسه من نوشتی نه؟ چه دنیای قشنگی داشتم! میگی یه لحظه هم نمیتونم فراموشت کنم! دروغای قشنگ! توهم بچه بودی!
بازم ۸ آذر! ۹ آذر. چقدر واسم نوشتی :) موندم! منم واست مینوشتم؟ ۱۰ آذر! لعنتی ۱۲ آذر تو گوشم یواش بگی دوست دارم! ۱۹ آذر! ۲۶ آذر...به نظرم اینجاهاست که شدیم ۳ تا!
۴ دی! چه طور فکر کردم دووم داره تا ته دنیا؟!هیچی تا اونجا دووم نداره. آهان! ۱۴ دی! اسمش آزاده بود! ۲۹ دی ۸۵ اه که چقدر خر بودم!! ۸ بهمن...۲۶ بهمن...۳۰ بهمن...۱۸ اسفند :((( چه جور دلت اومد؟ ۳۰ بهمن...۸ اسفند...۱۳ اسفند!! بدجنس!
۶ فروردین ۸۶!! ۹ فروردین! بعد این همه سال هنوز حرص میخورم! ۱۲ فروردین! اصلا کامنتاشو نمیخونم!
۷ اردیبهشت! ۲۷ اردیبهشت...چی کردی با من؟ شایدم با ما؟
آخرسر! ۲۹ اردیبهشت!!! :((( هنوز یه جمله یادمه...گفت وقتی بهش زنگ میزدی تو آغوش من بوده...فکر کنم تموم شد :)
ببخش اینجا رو شلوغ کردم. دلم گرفته بود سر از گذشته درآوردم و از دیدن این کامنت ها و پست ها ذوق کردم. خب یه پیرزن ۲۶ ساله از خاطرات ۱۹ سالگیش خوشش میاد. :)))
دلم میخواد از حالت خبر بگیرم. اگر دوست داشتی باهام حرف بزنی خوشحال میشم...واقعا...بالاخره تو بخشی از گذشته منی :)) یاهو آیدیمو میذارم تو قسمت میل میذارم. آوا

Elias چهارشنبه 24 دی 1393 ساعت 00:51 http://nachtsuechtig.blogspot.de/

Dustan
man asbabkeshi kardam.
age dust dashtin man hastam. harchand be zabani degar. be yadetunam. shad bashin.

Ava merci ake hasti wa budi

Abi be yadetam refigh harchand nistam, yadet hamraham hast.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد