اطلسیها با هوای مسموم این خانه خشک شدند.
هوای تازهتر میخواهم.
تکهای خاطره از اینطرف و آنطرف جمع می کنم میآیم آنها را سرهم کنم.
حال را فراموش میکنم، فردا بازهم بهانهای برای نخوابی امشبم خواهم داشت.
آهان... راستی امتحان دارم...
عطر خوش ریحان و نعنا از کنار طاقچه پنجره.
باغ پر از علفهای هرزه با گلهای سفید و زرد.
من هر کجا باشم غریبم.
آهسته آهسته اما همقدم با من شروع کرد به راه رفتن.
مرا دریاب مستانه...