پنجره رو باز می کنم تا هوای تازه را مثل هر شب بو کنم.
هوا مه گرفته.
مه نور چراغ توی پیادهرو را لطیف کرده. به سرمای این زمستان زود هنگام رنگ و بویی تازگیبخش داده.
انگاری میتونی دستتو دراز کنی و هوا رو با رنگ و بوش لمس کنی.
:)
اینجا بر تخت سنگ پشت سرم نارنج زار روبه رو دریا مرا می خوانددر میابم که همه چیز یکسان است وبا این حال نیست
مه...به یاد یک روز برفی می افتم...تلخ...سرد...دور...
:)
اینجا بر تخت سنگ پشت سرم نارنج زار
روبه رو دریا مرا می خواند
در میابم که همه چیز یکسان است و
با این حال نیست
مه...
به یاد یک روز برفی می افتم...
تلخ...
سرد...
دور...