سخته... آره سخته ... خیلی سخته...
دهنم خشک شده .. ولی چای داغ هم دهانم رو می سوزونه.
تعربف رو از کجای این قصه شروع کنم که پایانی برای من نخواهد داشت.
شاید احتیاج داشته باشم که پایانی داشته باشه. چرا باید قبول کنم که این داستان مهم نمی تونه پایانی داشته؟
شاید واقا پاک کردن صورت مساله کار درستی نباشه، ولی من هم شاید واقاٌ اینقدر صبور نباشم که تا هیچ پایانی صبر کنم...
آره ... آره خیلی سخته.