حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

از این...

از گذر این لحظات خشن

از نقطه سر خط

از این بودن بیهوده

از دوست داشتن کثیرالانتشار

از این شبای خالی

از این بودن با بهانه

 

متنفرم

بدم می اد

حالم به هم می خوره

نظرات 12 + ارسال نظر
آرش دوشنبه 30 بهمن 1385 ساعت 02:45 http://true-love.mihanblog.com

سلام...
چه بخوایم و چه نخوایم این زمانه که میگذره و مائیم که اگه بخوایم بهش فکر کنیم از قطار زمان جا می مونیم... پس باید با همین دوست داشتن کثیرالانتشار شبهای خالیمون رو پر کنیم و به همین بهانه ها هم عشق بورزیم... اینجوریه که زندگی به آدم لبخند میزنه!
به امید دیدار

فاطمه دوشنبه 30 بهمن 1385 ساعت 07:43

:'(

آزاده سه‌شنبه 1 اسفند 1385 ساعت 16:31

نهایت شادی قطره این است که در دریائی ناپیدا گردد

دردکه از حد خویش بگذرد سبب تسکین و دوا می گردد

فاطمه سه‌شنبه 1 اسفند 1385 ساعت 16:40

مرا عمری به دنبالت کشاندی

مرا عمری به دنبالت کشاندی
سرانجامم به خاکستر نشاندی

ربودی دفتر دل را و افسوس
که سطری هم از این دفتر نخواندی

گرفتم. عاقبت دل بر منت سوخت
پس از مرگم سرشکی هم فشاندی !

گذشت از من ، ولی آخر نگفتی
که بعد از من به امید که ماندی ؟

آزاده سه‌شنبه 1 اسفند 1385 ساعت 17:18

دلگرفتگی یک نی خیزران تو طرح یک پارچه ی ترکمن

azadeh دوشنبه 7 اسفند 1385 ساعت 18:47

می خواهم افسانه کهنه را
« ها » کنم روی شیشه و
دیگر نپرسم چرا ....

مریم سه‌شنبه 15 اسفند 1385 ساعت 17:52 http://niluyemordab.blogfa.com

و شب تنهایی من زیباست .. از واژگان سوخته هجر ... در پس خیال وصل و دوباره شدن .. این فریاد خالی تر از سکوتی است که بر زبانم جاریست
ای باور من .. بی امان شب ها تن خسته ام را بر چار چوب خاطرات میکوبم و از تو می خوانم
مرا باور داری .... لحظه ها در حسرت خیالی می گذرند که در تو می روید
کاش باور کنی بودنم را
من اینجا غریبانه بر جاده انتظار نشسته ام
سکوتم را بخوان که گهگاه گویاتر از تمام سخنانی است که بر زبان جاری می شوند

عسل چهارشنبه 16 اسفند 1385 ساعت 23:23 http://www.tanhai68.blogsky.com

هیچ وقت از انتظار دست نکش...هیچ وقت...

sahar` پنج‌شنبه 17 اسفند 1385 ساعت 01:14 http://sama-love.blogsky.com

سلام...
وبلاگ با احساسی دارین..
مخصوصا نوشته هاتون..
نظرتون با تبادل لینک چیه؟

فاطمه جمعه 18 اسفند 1385 ساعت 19:58

ترجیح میدم ۱۰۰ بار برم زیر خاک ولی یه بارم فکر نبودنت رو نکنم.
ای خدا...........................................................
آمین

آزاده چهارشنبه 23 اسفند 1385 ساعت 12:02

اگر طوفان در و پنجره ها را به هم کوبید

اگر پرده ها تا وسط اتاق تاب خوردند

اگر هوا سرد شد

اگر تمام شبکه ها یا برفک بود یا جن گیر نشان می داد و اتفاقا هیچ کجا میز گرد و مسابقه نبود

اگر از تنهایی و از ترس

مردی و حتی

ورد و دعایی و بسم اللهی هم یادت نیامد

به یاد بیاور

تنها تو نیستی که می ترسی

تنها تو نیستی که عوض روی اجاق ، توی یخچال دنبال چیزی برای خوردن می گردی

و تنها تو نیستی که آرزو می کنی

زودتر صبح شود

آزاده چهارشنبه 23 اسفند 1385 ساعت 12:11

تو اگر این روز ها

درست همین روزها

بیایی و عاشق شوی

میشود دور دنیا را در ثانیه ای گشت

می شود شاعر مرد

می شود

آنقدر بی خدا شد که

بمانی تو را از که بخواهی !؟


ــ جهنمی می شوم آخرش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد