زندگیم خیلی بی معنی تر از اون بود که بتونم بفهممش !
تموم میشه مثل همهٔ زندگی های دیگه دو روز واسم گریه میکنن بعد دیگه هیچکس تا ابد نمیخواد بدونه اون سنگ رو
زمین مال کی بوده ! چی کشیده.
سختیام هم با من میان !
خوب این هم از من !
حالا تو چی تو چه کار میکنی ؟
میای میبینی دیگه نیستم فکر میکنی بازم اینم یه بازیهٔ دیگه است ؟ نه این جدی است مثل دوست داشتنت که هیچ
وقت تو هفت اسمونتم فکر نمیکردی ! آره دوست داشتم
کاش!میشد حداقل یه بار دیگه تو این دنیا میدیدمت !
.
.
.
این بود قصهٔ خواستهای من که هیچ وقت اینجوری نخواهد شد !
زندگی رو دوست دارم چه با تو چه با خاطرات !
منم یه وقتایی که حالم بده، چند تا پست تو یه روز می ذارم.
تو رو خدا غصه نخور. مثه من بفرستش ته ته ذهنت. فراموش نمیشه، ولی کم کم عادت می کنیم عزیزم.
ناراحت نباش...
دوست دارم به وبلاگ منم سر بزنی همدیگرو لینک کنیم عزیزم