حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

ستاره

‏امشب آسمون خیلی‌ ستاره کم داره ! یا شاید آسمون من اینجوریه . یه ماه نصفه نیمه. دوتا ستاره رو می‌تونم خوب ببینم
‏. یکیش داره بهم دائم چشمک میزانه ا رنگ عوض میکنه خدا یا چند سال نوری رو طی‌ کرده این نور تا به من برسه !
‏ولی‌ آسمون من امشب دوتا ستاره بیشتر نداره ! نمی‌خوام دست دراز کنم بچینمشون میترسم واقعا بیان تو دستم ! بعد
‏بهشون چی‌ بگم بگم واسه دل خودم اوردمتون پائین !
‏حالا نمیدونم این دوتا ستاره دارن دور ماه میچرخن یا ماه دور اون دوتا یا آسمون داره دور سر من میچرخه !
‏انگار تو یه دیواره سیاه دوتا سوراخ کوچیک کردن ا از اونور دیوار نور میاد اینجا !
‏شهر تو خواب تو خیابونا پرنده هم پر نمیزانه اونا هم رفتن خونه !

‏هوای گریه دارم
‏تو این شب بی‌ پناه
‏دنبال تو می‌گردم ...

‏ماه هم با دوتا ستاره رفتن پشت ابرا ...



نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 19 آبان 1385 ساعت 04:25 http://www.wall.blogsky.com

سلام
ستاره..آسمان کم ستاره...
آمان شما اینجوری نیست..آسمان خیلی ها اینجوریه..
متنه زیبایی نوشتی

[ بدون نام ] جمعه 3 آذر 1385 ساعت 16:07

امروز آری همین امروز

قاب بی کسی دلمان را

به چهار چوب بی پناهیمان کوباندیم

و آنرا

به دیوار قدیمی که یادگاری نداشت هدیه دادیم............



تقریم به تو نوشته هات از دل بیرون میاد و خیلی به دل میشینه تبریک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد