امروز تو وبلاگ یکی از دوستم خوندم که دیروز تولد نیما بوده !
گفتم این پست رو به یاد نیما بفرستم !
هان ای شب شوم وحشت انگیز!
تا چند زنی به جانم آتش؟
یا چشم مرا ز جای بر کن،
یا پرده ز روی خود فروکش،
یا باز گذار تا بمیرم
کز دیدن روزگار سیرم.
دیری ست که در زمانه ی دون
از دیده همیشه اشکبارم،
عمری به کدورت و الم رفت
تا باقی عمر چون سپارم.
نه بخت بد مراست سامان
و ای شب، نه تراست هیچ پایان.
متشکرم کوروش جان منو ندیده دوست شدی
یکی از خوبیهای وبلاگ اینه که آدم بعضی چیزها رو که یادش میره
بیاد بیاره
البته یکی دیگش هم ندیده دوست شدنه
موفق باشی
راستی وبلاگ باحالی داری و من با اجازت یکی از عکسهاتو برداشتم