حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

نفس

 

نفس بکش که مفته

داد

تا یه وقت می شه خفه شد و هرچی که بارت می کنن رو تحمل کرد.

تا یه جایی می شه گوش داد و دم نزد.

از خیلی ها دلم پره.

خیلی درده ادم فقط بتونه با نوشتن داد بزنه.

این نوشته ها که حتی ارزش خوندن و وقت تلف کردن رو ندارن عطش من هستن.

عطش داد زدن...عطش یهو زیر گریه زدن...عطش یه لحظه ارامش...

 

لبخند

امشب حتی اسمون هم گریه می کرد.

ولی من می خندم.

.

.

.

دوستان گلم من تا یه مدتی نمی تونم احتمالا اینجا رو به روز کنم. ولی بر می گردم

هق هق

دوباره تیک تیک ساعت شب یادم می اره

روی شیروونی مثل سیل بارون می باره

هوا بد جوری گرفته دلم اروم نداره

درد غربت خونم رو ویرونه کرده

 

قلمو

 

هه.

حاجی کجای کاری؟

دنیا داره رنگت می کنه حالا دلت خوشه قلمو گرفتی تو دستت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نه به درد این دونیا می خوری نه اون دنیا.

یه اشتباه بودی...یه اشتباه ...