حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

هق هق

دوباره تیک تیک ساعت شب یادم می اره

روی شیروونی مثل سیل بارون می باره

هوا بد جوری گرفته دلم اروم نداره

درد غربت خونم رو ویرونه کرده

 

نظرات 7 + ارسال نظر

فعلا که فقط تصاویر رو دیدم. خیلی خوشم اومد. حیفم اومد نظر نداده برم. سر فرصت مطالب رو هم می خونم.
شاد باشید و موفق
یاعلی

آزاده جمعه 29 دی 1385 ساعت 15:48

شاید

اینک

نوبت آخرین شعاع من است

می آیم و در خاکستر نگاه تو خاموش می شوم



آیا در سکوت خستگیم

- در این آخرالزمان مغازله -

یک ترانه

تنها یک ترانه

خواهی کاشت؟

آزاده جمعه 29 دی 1385 ساعت 15:55



ما سفر داریم تا سفر

می شود بار و بندیل بست و

سوت زنان رفت

می شود بی چمدان

لب دوخته

حتی بی اشک و بی در آغوش کشیدن کسی رفت و

برنگشت!

آزاده جمعه 29 دی 1385 ساعت 16:04


با مشتی پر از بی خیالی

و مسیری

که بی چراغ ترین مسیر دنیاست

بی کوله بار

بی پای رفتن

مرا به خدا نسپار !

دیاکو یکشنبه 1 بهمن 1385 ساعت 08:52 http://www.atasheentezar.blogfa.com

سلام

وبلاگتون توی یه مسیر عجیب پیش میره

ولی با این وجود خیلی عالیه

راستی اینو بگم که باهاتون همدردم

وقت کردین یه سری بهم بزنین

موفق باشین

azadeh چهارشنبه 4 بهمن 1385 ساعت 15:44

قلب شکسته ام سالهاست که روی دستم مانده است. بیجاره نه راه پس دارد نه راه پیش، بینوا فقط بی رمق نبضی می

زند یعنی من هم هستم .مشتم را کمی باز می کنم تا صدای تاپ تاپ نهیفش را بشنوم تا از این خاطر تلخ نرود که نرود که

بد جور روی دستم مانده است ولی از شما که پنهان نیست هنوز نبض می زند هنوز عشق را تا ته سر می کشد

فصل آشنایی یکشنبه 8 بهمن 1385 ساعت 20:40 http://fasle-ashenaie.blogsky.com

کورش جان سلام :
من دوباره اومدم مزاحمت بشم .
منم از این آهنگ خوشم میاد واقعا حبیب حرف نداره
آپ کردم اگه بیای خوشحال میشم
خوش باشی
خدا حافظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد