زندگیم خیلی بی معنی تر از اون بود که بتونم بفهممش !
تموم میشه مثل همهٔ زندگی های دیگه دو روز واسم گریه میکنن بعد دیگه هیچکس تا ابد نمیخواد بدونه اون سنگ رو
زمین مال کی بوده ! چی کشیده.
سختیام هم با من میان !
خوب این هم از من !
حالا تو چی تو چه کار میکنی ؟
میای میبینی دیگه نیستم فکر میکنی بازم اینم یه بازیهٔ دیگه است ؟ نه این جدی است مثل دوست داشتنت که هیچ
وقت تو هفت اسمونتم فکر نمیکردی ! آره دوست داشتم
کاش!میشد حداقل یه بار دیگه تو این دنیا میدیدمت !
.
.
.
این بود قصهٔ خواستهای من که هیچ وقت اینجوری نخواهد شد !
زندگی رو دوست دارم چه با تو چه با خاطرات !