دو درجه که بالاتر می ره، کابوس یک عمر را یک ساعته می بینم.
اعتیاد یک هفته و وجدان شکسته رو خواب می بینم.
مربع قرمز و اعتیاد سه ساله رو روی بازوم فراموش می کنم.
یک لیوان آب و فراموشی . . .
مثل یه خواب شیرین وسط ظهر تابستانی،
عین فرار از مدرسه،
شبیه حس غریب اول خرداد قبل از شروع امتحانات،
مزه مَلس . . . یه چیزی بین ترشی جریمه های بعدی و طعم شیرین آزادی.
آیینه دروغ نمی گفت . . .
پدرم حساس نبود . . .
شازده کوچولو توی یه دنیای دیگه زندگی نمی کرد . . .
فقط من بودم که . . . مهم نیست!
روی آیینه می نویسم : خوب نگاهم کن . . .