چه ساکته اینجا . آدم کیف میکنه ! ولینمیدونم چرا امشب یه چیزیم میشه !
از سر کار که برمیگشتم یخ زدم ! ولی خدائیش آدم کیف میکنه خیابونا خلوت مال خودمه.
از کسی گلایه ندارم خودم نخواستم کسی پیشم بمونه !
وقتی که حتی خودمم بعضی وقتا نمیشناسم چه انتظاری دارم از بقیه که اونا منو بشناسنو تحمل کنن.
میمونم تو این خیابونای تنهائیم بدون تو بدون اون بدون هیچ کس دیگه. دیگه عادتم شده تنهائی قدم زدن !
دیشب کابوس میدیدم. دو سه بار تو خواب پریدم ! همه چیزو کفنو تابوت میدیدم ! ترسیدم. واسه اولین بار احساس
کردم واقعا تنهام ! اگه یه روزی نباشم خب دیگه فرقی نمیکنه در مورد من چی فکر میکنن اصلا منو به یاد دارن یا نه
!
کاش لاقل حتی واسه یه دفعه واسه یه دفعه هم که شده میشد که ...
حالا که نمیشه پس ولش
خودمون هستیم تا آخرش ...
مگه نه ؟