اینقدر دااااااااد تو خودم نگاه داشتم که داره تو گلوم خفم میکنه. به خدا من که دست برنمیدرم ولی خدا این رسمش نیست یه وقت دیگه دیدی جونم کفاف نداد. به خدا ضعیف نیستم ولی حد داره جون هرکی. خسته ام به خدا قسم خسته شدم حتی یکی رو ندارم دستشو رو پشتم بکشه بگه خسته نشو.
.
.
.
گریه دارم اندازه کل هرچی اندوه تو این دلم جمع شده. خدااااااااااااااااا تورو خدا این دفعه کمکم کن.
خسته شدم ولی آدم که واسه زندگی کردن دست از نفس کشیدن بر نمیدار که زنده باشه.
قاطی کردم کمک میخوام کممممممممممممممک
کمک میخوام
یکی بیاد بگه این چه زندگی هست که اینجا من دارم. نمیخوام این زندگی رو که بدون تصمیم خودم جلو بره .
و این گونه آرام آرام دوباره به سوی مردنی دوباره میرم بدون اینکه حتی کسی ناراحت شه. با دست و پا به زندگی چسبیدم ولی امید دارم ولی کمکی ندارم کسی ندارم پشتم خالیه. دوست داشتم کسی باشه تا بتونم بهش تکیه کنم حداقل واسه این مدت که دارم تو خودم خفه میشمو همه نفس کشیدنو بهم حروم کردند.
اون موقع ها که دیگه بعد از چند سال انتظار خسته بودم و هدفمو از زندگی کردن فراموش ازت خواستم کمکم کنی تا بتونم شاید دوباره زندگی کردن رو یاد بگیرم.
نمیدونم چجوری کمکم کردی که خودم نفهمیدم .
یک موقع و از یک جا کمکم کردی که خودمم انتظارشو نداشتم. خب من هیچ وقت نفهمیدم که بهم کمک شد از طرف توآخه خب من از کجا بدونم این کمک از طرف تو هست وقتی اون موقع که ازت کمک میخوام اونجا کمکم نمیکنی ؟
خدا جونم بیا و خوبی کن یه کمکی به من کن خودمو دوباره پیدا کنم .
نمیخوام اینجوری ادامه بدم
بچگونه مینویسم ؟
خیلی خنگم ؟
نفهمم ؟
بدبختم ؟
باشه ... همه اینا گوشه و زاویه های شخصیت منه. بچه هستم ؟ شما که بزرگ شودین چه کار کردین ؟! بدبختم ؟!
چرا سعی نکردین خوشبخت باشم ؟!
حیف این دنیا که آدمی مثل منو باید تحمل کنه
شبا بعضی وقتا میخوابم به امید صبحی بهتر روزی قشنگتر ولی وقتی روز میشه و دور و برم رو میبینم که همه چیز این صبح مثل روز گذشته هست و چیزی تغییر نکرده یا اینکه حتی بدتر شده شب بعد با این آرزو میرم تو رخت خواب که خواب اخرم باشه.
از همدردی پیش من صحبت نکنین. اگه میخواین کمکم کنین درد نباشین فقط یک مشت خاک بریزین روم تا باورم بشه مردم...