حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

خودزنی



وقتی  حال خودم رو از دیگران می پرسمِ، انتظاری دیگر نیست . . نه از من و نه از شما.

من از فولاد نبودم. از خاک و آب هم نبودم . .  من اصلا نبودم.

اختلاف بین من وخودم بود، شرم من در آیینه حل شده بود که من رو به گ* داد.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد