زبان گرفته و استحکاک کلمات در هذیان تب شدید.
بالش خیس و لباس های بوی عرق گرفته، پیش زمینه روزهای تکراری . . . تنهایی و تنهایی و . . .
حسرت پرواز که روزی حسرت بود و شبی لباس تنفر پوشید.
شازدهٔ کوچکی که نه شازده بود و نه گلی داشت . . . فقط کودک بود و خوش خیال.