حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

قسطی



کم می آورم و روحم قفل می کند.

به جایش اینقدر فک می زنم تا ادبیات تمام شود.

دل می بندم به این که فردا یادت نباشد چه گفته ام.


پسرک کوچکی می شوم که فکر می کنم کسی نمی فهمد این امضای پدرم نیست . . .


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد