کم می آورم و روحم قفل می کند.
به جایش اینقدر فک می زنم تا ادبیات تمام شود.
دل می بندم به این که فردا یادت نباشد چه گفته ام.
پسرک کوچکی می شوم که فکر می کنم کسی نمی فهمد این امضای پدرم نیست . . .