حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

آرزوی روز ابری



صدایی ندارم تا بگوییم من سکوت کرده ام.

در بن بست روح خود ‌پلاک خانه ام را فراموش کردم. آری، من گم شده ام.

می دانم در راهم.

زندگی این نخواهد بود.


بس است!

روح من روزه دارد . . .

می دانم وقت افطار کی فرا می رسد.


چای سرد تلخ و موفقیت می خواهم.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد