حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

از این به بعد

   

     

 

من یک روز گرم تابستان، دقیقا یک روز سیزده ام مرداد حدود ساعت سه و ربع کم  بعد از ظهر عاشق شدم. 

  

فهمیدین دارم در مورد چی صحبت می کنم؟ 

اون ایول داراش  گرفتن چی می گم. اگه نگرفتی یه بار دیگه بشین سریال دایی جان ناپلون رو از اول نگاه کن. مخصوصا آخرشو بنویس قاب طلا بگیر بزن به دیوار که جلو چشمت باشه. 

  

من هم دادم عکس حامد خان و علیرضا جون واون بابایی که اسمش هم یادم نیست رو واسم قاب بگیرن بگذارم رو تاقچه تا هر کی پرسید اینها کی هستند، بگم بهترین دوستهام. 

 

من کوچیکتم  ایرج پزشک زاد. بزرگترین درس زندگی رو بهم دادی. 

نظرات 4 + ارسال نظر
Ravi چهارشنبه 27 آذر 1387 ساعت 17:06

.
.shalam . man ba ejajeh tajeh aj khab bidar shodam fekr mikonam panshta noghte kam gojashti rafigh. khob man noghteha ro ba ejajeh mijaram.mokhlesh mondegare .hala ba khiyale rahat bigir bekhab.
khaili chakerim

جعفر یکشنبه 1 دی 1387 ساعت 15:56 http://www.happylife.blogsky.com

سلام
وبلاگ خوب و زیبایی داری
اگه موافقی با هم تبادل لینک کنیم
موفق باشی

سعید یکشنبه 1 دی 1387 ساعت 16:54 http://linesaeed.blogsky.com

سلام
پرواز در هوای خیال تو دیدنی ست

حرفی بزن که موج صدایت شنیدنی ست


شعر زلال جوشش احساس های من

از موج دلنشین کلام تو چیدنی ست


یک قطره عشق کنج دلم را گرفته است

این قطره هم به شوق نگاهت چکیدنی ست


خم شد- شکست پشت دل نازکم ولی

بار غمت ـ عزیز تر از جان ـ کشیدنی ست


من در فضای خلوت تو خیمه می زنم

طعم صدای خلوت پاکت چشیدنی ست


تا اوج ، راهی ام به تماشای من بیا

با بالهای عشق تو پرواز دیدنی ست

به من سر بزن
نظر بده

مثل هیچ کس دوشنبه 2 دی 1387 ساعت 22:15 http://istgahe-akhar.blogspot.com/

دوسـتــــــــــــــــــــــــــــــ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد