حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

قول آدمک

 

 

گفته بودی، راسـتی آن چـه بـه یـادت دادیـم پر زدن نیست که درجاست بخنــــد و تاکید

کردی آدمک نغمه آغاز نخوان به خدا آخر دنیاست بخنــــد. آری شنیدم.

 

 و من پیش خود زمزمه می کردم؛

از این پس به همه عشق جهان می خندم

به هوس بازی این بی خبران می خندم

من از آن روز که دلدارم رفت

به غم و شادی عشق دگران می خندم

خنده ی تلخ من از گریه غم انگیز تر است

کارم از گریه گذشته است بدان می خندم

 

ای مهربان، باشد ... دیگر از تو حرفی نمی زنم، چیزی نمی‌گویم، صحبتی نمی کنم.

 

  به هیچکس قول می دهم؛ که دیگر از او صحبتی نکنم تا چیزی در دل کسی تکان نخورد.

  قول... 

نظرات 6 + ارسال نظر
شوریده سه‌شنبه 20 آذر 1386 ساعت 20:46 http://www.faghat-khodam.blogsky.com

سلام بر تو باد ای الیاس

من نیز به این عشق و دنیا می خندم

شعر بسیار زیبایی بود

به من نیز سر بزن....منتظر حضور سبز شما هستم

موفق باشید......شوریده

خودت در بیار سه‌شنبه 20 آذر 1386 ساعت 23:18

این خنده هایت را می شناسم
تو از همان اول می خندیدی
حتی وقتی هنوز نرفته بود.تو حتی عرق سنگینی که رسم است به سلامتی یار رفته،میزنند هم خیلی پیشتر ها نو شیدی و به جای : به سلامتی یار
گفتی گور بابای یار و به سلامتی رفیق
و چه رفاقتهایی...
بعد از نقطه پایانی(که هیچ وقت درست نفهمیدم کی و کجا گذاشتیش)هیچ وقت نگرانت نشدم.
خوب می دانستم که به هر کسی یار می گویی
اصلا برای تو که کاری نداشت.از پشت همین پنجره های مجازی زود یار پیدا می کنی.اون هم از آن یارها که برایت میمیرند.
کاش می توانستم مثل تو راحت یک پیک زهر مار بنوشم و همه چیز را فراموش کنم...
از او دیگر نمی نویسی ؟!؟! تو کی اصلا از او نوشتی؟!؟!اها.همان یک دو بار...آن هم با پا فشاری خودش...
یک چیز هایی یادم می آید...
یک چیز هایی؟!؟!؟! نه! لعنتی هیچ چیز را فراموش نمی کند.این کله پوسیده و گندیده من...کاش کودن بودم.یا بعد از خوردن سرم به این همه سنگ،بلکه آلزایمر می گرفتم...حد اقل آدرس بلاگت را فراموش می کردم...هر چند که این سرد خوانی ها و این دنبال کردن دورا دورت هم لطفی دارد
سبز باشی الیاس کو چیکه

خودت در بیار جمعه 23 آذر 1386 ساعت 02:45

عشق را بی سبب عنوان مکن

خواهش از بهر ستم خواهی انسان مکن

عشق در سینه نگهدار و هیچ فاش مگو

چون که تاریک است این راه و از آن یاد مکن

عشق آیینه قلب است در آن زنگی نیست

لیک این جمله نگهدار و عنوان مکن

در درون مایه عشقت ز جفا دوری کن

آشکارا زین سخن هیچ کجا یاد مکن

اگر از بهر کسی در عشق مردی. مردی

ورنه از جورو جفا عشق فریاد مکن

گابریل گارسیا مارکز شنبه 24 آذر 1386 ساعت 10:47

همیشه افرادی هستند که تو را می آزارند ، با این حال همواره به دیگران اعتماد کن و فقط مواظب باش که به کسی که تو را آزرده ، دوباره اعتماد نکنی.

مهربان پنج‌شنبه 29 آذر 1386 ساعت 14:03 http://hasratparvaz.blogsky.com

Freedom

A bird can not change the cage
not the cloudy imagination of its blue ceiling
not the dusty thoughts of its grayish floor
and not the ironic temptations of its green bars.

When no way is to be released
and outside, are other greater prisons
and a free flight is not conceivable
and every soul has its own cage(s),
The poor innocent ever-caged bird
only can do one little task:
Smashing all drowsy walls
Changing the world that happens in its mind.
And uniting with the eternal decreed cage.

Life is a cage,
and the bird can love and enjoy it,
So as the death.

The bird can not change a cage
but can imprison it in its heart
.

pastor دوشنبه 24 دی 1386 ساعت 12:23

az kasike tora bivafa va na tavan va dorou va dorough go mikhand o midanad douri kon choun khodash in kareh ast va hame ra mesle khodash midanad va mibinad

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد