درانتهای هر سفر
در آیینه
دار و ندار خویش را مرور میکنم
این خاک تیره، این زمین
پایوش پای خسته ام
این سقف کوتاه آسمان
سرپوش چشم بسته ام
اما خدای دل
در آخرین سفر
در آیینه به حز دو بیکرانه کران
به جز زمین و آسمان
چیزی نمانده است
گم گشته ام
کجا
ندیده ای مرا ؟
دوستانم را می شمارم ... با انگشتانم ... یک ... فقط یک...
کسی دور از غربت من، دورتر از اینجا.
شاید روزی حتی یک بار دمش با یاد من بازدم می شود.
دوست من ... من زود اهلی می شوم .
ذهن خاک گرفته ام سفر می خواهد. می روم به سوی آشنا ...
به زودی ... به زودی!
دوست جدید مبارک
eshgh o omid o rouh ra
ENSAN nemibinad be zaher
ba bale zehnam dar omid
shoghe safar kon ashena
سلام
غربت جرئی از وجود آدمی است
...
انسانی که دغدغه های متعالی دارد همیشه غریب خواهد ماند
دوست من... از زود اهلی شدن نمیترسی؟
دود از دهانم به سوی برگهای درخت رفت-
در حالی که می برد تمام فریادم به تو را-
شاید درست نباشد که من خودم را مخاطب این پست بدانم اما دلم ارام نمی شود اگر چند کلمه نمی گفتم.
الیاس عزیز:
امروز روز اخر رمضان است و من دارم به نوای اذان گوش میدهم.۳۰ روز روسیا وار در پیشگاه خدا به کردههایم اعتراف کردم به تمام لغزشهایم...امروز وقتی که این پستت را خواندم از خودم خجالت کشیدم.شاید بپرسی چرا؟خب چون هرچقدر فکر میکنم نمیتوانم خودم را دوست بخوانم.دوستی مسوولیت به همراه دارد.دوستی صداقت می خواهد.دوستی ادم اهل می خواهد.دوستی انسان می خواهد....
من نمی دانم که چرا مرا دوست خواندی ولی به هر دلیل من را نیز اهلی کردی..
من در این ماه از خدا برای خودم هیچ نخواستم چون میدانم که لایق هیچ چیزی نیستم حتی دوستی با تو اما از خدا میخواهم که بتوانم برای تو دوست خوبی باشم و این تنها خواسته من از خدا برا خودم در این ماه مبارک است. و اما برای تو دوست عزیز از خدا می خواهم که در این مسیر به تو ارامش عطا کند تا در این طوفانی که درگیر انی به ساحل ارامش برسی و این ودیعه گرانبها-عشق-را که خدا در دل تو جای داده همیشه یه همراه داشته باشی.
با احترام
کسی که دوست صدایش کردی
بنده عاصی خدا
عبداله
عید فطر مبارک
داشتن یک دوست دانا بهتر از داشتن صد دوست نادان ست
شعر زیبائی نوشتید ممنونم از عطر حضور گرم شما در وبلاگ در آغوش تنهائی وهمچنین نظر شما.شادوموفق باشید و در پناه یگانه ء هستی
در این ویرانه سامانی که کس کس را نمیداند
دلم از درد میمرد
تنم از غصه مینالد
مرا در آبی روحم
هزاران بال پرواز است
دلم پرواز میخواهد
که رنگ تازه ای دارد
توهم این قلب ویران را به کنج غصه ها منشام
که مرغ سینه ء مار
سرای دیگری باید
سرای دیگری باید
شعر از: فرزانه شیدا
ممنون از نوشاه زیبای شما در وبللاگ در آغوش تنهائی
با تقدیم گلهائی به رسم همیشه شیدائی
http://www.admin.weblite.com.au/template/files/2296/silk-1.jpg
فصل پاییز و میلاد تن من!..........فصل پاییز هزار رنگ