حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

بال و پر

 

سینه پر شورم و آواز را گم کرده ام
بال و پر دارم ولی پرواز را گم کرده ام

رونق انجام من در خانه آواز ماند
چهل کلید خانه آوار را گم کرده ام

چارقم سر،پای تندر،بی اگر دروازه وار
آه،اما رفتن تک تاز را گم کرده ام

چشم در راهم نگاهم بیکران را آرزوست
حاصل اما چشم و چشم انداز را گم کرده ام

های و هویی دارم و در غربتم از این غرور
سازم اما زخمه دمساز را گم کرده ام

هم نوای خویش بودم در گذار زندگی
هم نوا و هم نواپرداز را گم کرده ام

طفل بازیگوش عشقم،درس و مشقم عشق و عیش
راه مکتب خانه شیراز را گم کرده ام

در نمازم راز دارم با خدای چاره ساز
راز را گم کرده ام همراز را گم کرده ام

نظرات 2 + ارسال نظر

سلام.....
حضرت عشق آپ شد
منتظر قدوم گلبارنت می مانم
فعلا.................///
! یه حق !

فصل آشنایی سه‌شنبه 12 دی 1385 ساعت 21:27 http://fasle-ashenaie.blogsky.com

کورش جان سلام :
مشکل ماها فقط اینه که از خودمون بی خبریم و خودمونو گم میکنیم . گاهی لارمه که به خودمونم فکر کنیم و ببینیم حالا کی هستیم و کجاییم . اونوقت اگه فهمیدیم خیلی از مشکلاتمون حل میشه .
یک هفته نبودی نگران شدیم . خوشحالم که باز آپ کردی . متن جالبی بود . خیلی خوشم اومد .
خوش باشی
خدا حافظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد