حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

خیلی سخته...


تو این بیداد پهناور
تو این شبراهه سرتاسر
نه یک دست ونه یک آغوش
نه یک سنگ ونه یک سنگر
پناهی نیست جز آواز
رفیقی نیست جز دیوار
کجایی ای چراغ عشق
منو از سایه ها وردار
مثل پروانه ای در مشت
جه آسون میشه مارو کشت