حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

تاریکی‌ و شب و من

‏چه شبائی‌ رو از شبام با بودنت زیبا کردی ! چه شبهائی‌ ه بدونی‌ که باشی‌ من با یاد تو شبمو سحر رسوندم ! چه
‏شبائی‌ که با خودم گفتم تا خورشید رو نبینم نمیخوابم!
‏خوب حالا که همهٔ اون شب ها صبح شدن ! من از تاریکی‌ و شب مترسیدم تا تورو دیدم حالا ببین چه به روزم اومده که
‏شب تاریک بهترین دوستم شده

Image and video hosting by TinyPic
نظرات 4 + ارسال نظر
MAX PAYNE دوشنبه 26 تیر 1385 ساعت 00:18 http://maxpaynethefall.blogsky.com

ممنون سرزدی

من دوشنبه 26 تیر 1385 ساعت 13:04 http://syahmashgh.blogsky.com

تاریکی و شب زیاد هم بد نیست حداقل برای من از روز بهتره آرامش بیشتری دارم و مجبور نیستم برای حفظ ظاهر مدام خودمو شاد نشون بعدم دقت کنی شب برای خودش مزایای زیادی داره می شه خودتو دوباره از نو بسازی



سلام
ای رهگذر
با نگاه بی انتهایت
به عمق تک تک حروف و
واژه هایم بنگر و
آرام آرام
مرا همراه با این صفحه ورق بزن...
و بعد به رسم روزگار مراو
عمق نو شته هایم را
به دست فراموشی بسپار...

فاطمه دوشنبه 23 بهمن 1385 ساعت 18:21

منم از تاریکی و شب و تنهایی خیلی می ترسم...
خدا خودش کمک کنه...هیچ کی رو تنها نذاره...
تو رم ازم نگیره هیچ وقت...آمین
:*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد