حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

‏اغاز یک پایان ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏


حسرت پرواز


‏شنیدم از حسرت پرواز دلم جوشید .
‏خواستم به تو بگویم ولی‌ تو در نزدیکی‌ من نبودی تو در اسمان بودی ا من ولی مثل پروانهٔ در مشت یه قدم فاصله
‏ داشتم با مرگ بی‌ تو با مرگ با حسرت پرواز



نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 19 تیر 1385 ساعت 19:33

به هم که می رسیم
سه نفریم
من و تو و بوسه
از هم که جدا می شیم
چهار نفریم
تو و تنهایی .................. من وعذاب



سلام کورش عزیز
ممنون که بهم سر زدی و ممنون از لطفت
متن های زیبایی نوشتی
دلت شاد

بهنام چهارشنبه 21 تیر 1385 ساعت 09:12 http://www.takeshgh.blogsky.com

وبلاگ قشنگی دارین از اینکه از وبلاگ من دیدن کردین ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد