حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

آی دنیا بیزارم ازت

 

 

سر و صدا می‌کنم بلکه کمی جلب توجه کنم.

بهم نگاهی می‌کنند و به راه خودشون ادامه می دهند.

می‌گم کسی رو ندارم باهاش صحبت کنم ولی تا کسی حالم رو می‌پرسه سفره دلم را براش باز می کنم واینقدر می‌گم تا حوصلش سر بره.

آخه بی‌معرفت لااقل بگو ساکت؛ خفه؛ لال بمیر که بفهمم نمی‌خوای به حرفام گوش کنی.

پ. ن. واسه بعضی "دوستان": من خدای خودم رو خیلی وقت پیش پیدا کردم، حالا نبودنش هست که آزارم می‌ده.درست حدس زده بودی، اگه مشکلات زندگیم رو یادم می‌ره واسه اینه که من چیز دیگری جز پرستش بلد نیستم.

خوشا به حال کسانی که خداشون را لااقل پیدا کردند هرچند بتپرست شدند.

آره عزیز...

نظرات 1 + ارسال نظر
الف.کاف جمعه 21 دی 1386 ساعت 08:12 http://open-area.blogsky.com

این جمله‌ت "من چیز دیگه‌ای جز پرستش بلد نیستم" برام خیلی معنی داره...
کاش از این حست بیشتر بگی... بیشتر بنویسی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد