حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

رفیق خاکی

 

روزهایی بود بدون غم و غصه. روزهایی بدون دغدغه های امروز

روزهایی بود با دوستان خوب.

کدومشون رو حالا می تونم این گوشه دنیا پیدا کنم.

دوست خوب...

به چه قیمت اینجا می مونم.

می دونم دیگه نمی شه زمان را به عقب برگردوند ولی آرزو دارم  یه روزی بازهم پیش همون سه تا رفیق خاکی خودم باشم.

اصلا دیگه چیزی از اون رفاقت باقی مونده؟

می دونم که اونها هم هستن.

شاید لازم شد برگردم.

آقا رایین من فراموشت نکردم

اویس خان من که در بست اوچیکتم

عمو احسان خیلی چاکریم به خدا.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد