حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

بابا

 

دیروز یه مهمان عزیز اومد پیشم.

 خیلی به موقع هم رسید تا کمی از فشارهای عصبی من رو تو خودش خیلی راحت حل کنه.

 

آخ که کاش اونقدر بهش نزدیک بودم که می تونستم بغلش کنم و بهش بگم در مورد خیلی چیزا اشتباه می کنه.

کاش می تونستم بهش بگم

بابا...

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد