حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

‏ تو هم برو گم شو

‏تا حالا حالم اینقدر خراب نبود ! هیچوقت هم فکرشو نمیکردم یه روز به این روز بیفتم !
‏حالم از خودم
‏از تو
‏از اونکه اون بالاست
‏از همه از ادمای تو خیابون از هرکی‌ که تاحالا تو زندگی‌ چشم بهش افتاده

‏بهههههههههههههههههههههههم می‌خوره از همتون بدم میاد ! کاش زودتر میرفتم

‏می‌خوام برم از این دنیا با ادماش سیر شدم !

‏تا ته جوووووونم حسرت پرواز دارم ! می‌خوام بپرم می‌خوام دیگه نباشم می‌خوام از همه ذهنا پاک شم !

‏می‌خوام جهنمی‌ باشم ولی‌ دیگه اینجا نباشم ! میفهمین ندیگه هیچی‌ نمی‌خوام !

‏این حرفای من یه دیوونه که خودشو قاطی‌ آدما کرده بود از همتون بدم میاد !

‏نفرت تنها کلمهٔ که الان بهش عشق میورزم !

‏می‌خوام برم جهنم. پاشی‌ ؟ میای ؟ نه شماها رو شما آدم مهربونارو اونجاها راه نمیدان اونجا جای عذاب هرچی‌ باشه از
‏اینجا بهتره !



نظرات 2 + ارسال نظر
توحید یکشنبه 5 آذر 1385 ساعت 00:30 http://niid.blogsky.com

کوروش جان بگو چی شده حتی اگه حالت از منم بهم میخوره!
چون منم احساس تورو دارم! شاید زبون همدیگه رو بفهمیم

[ بدون نام ] یکشنبه 5 آذر 1385 ساعت 07:54

می خوای داغونم کنی؟!!
می خوای بگی هیچی نمیفهمم؟ می خوای بگی بویی از عشق و دوست داشتن نبردم؟
تو کجا بری؟ اصلا تو واسه چی بری؟ اونی که باید بره منم. خیلی پستم اگه هر لحظه آرزوی مردن نکنم. به خدا منم می فهمم. به جون خودم ......
دیگه از منم بدت میاد؟ برو گمشو رو با من بودی. نه؟
می خوای برم؟ هر چی تو به خوای همون میشه...
ولی به خدا منم یه کوچولو دل دارم...یه دنیا گریه دارم.
قول دادی می مونی. مگه نه؟
تو رو خدا نرو......بری منم دیگه نیستم..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد