حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

اینجا دیگه کجاست

 

 

درد دارم.

روحم زخمی شده.

استرس دارم.

شهری رو که توش یه آدم بیدار و مست ساعت ۱۲ شبش پیدا نمی‌شه باید ول کرد و رفت.

اینجا امشب حتی یک نفر هم پیدا نمی‌شه پایۀ پیاده‌روی شبونه و ولگردی باشه.

این احساس تنهایی درد داره.

 

نظرات 3 + ارسال نظر
کامبیز یکشنبه 28 بهمن 1386 ساعت 01:32 http://kambiz-64.blogsky.com

سلام
اینم پایه! بکوب به راه بریم!
۱۲ چیه تا ۴ صبح هم پایه ام.
ولی با این جمله که احساس تنهایی درد داره موافقم. حالا چه برسه به اینکه ما تنهاییم!

مرتضی یکشنبه 28 بهمن 1386 ساعت 01:42 http://www.kaboose-tanhai.blogsky.com

می بینی؟؟؟

تو چه آرام می گذری از کنار تنهاییم

نیم نگاهی ولبخندی

به نشانه دوستی

یا رسم وعادت دیرین




شب گردی خیلی حال میده

خسته نباشی
به ما هم سر بزن

خاله سوسک یکشنبه 28 بهمن 1386 ساعت 21:22 http://http://khale-sooske.blogspot.com/

سلام
ای کاش کسی بود که همیشه بود وقدم می زد وقتی باید قدم می زدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد