مغز خسته و سیگار بدسوز . . .
چای سرد و یه عالم حرف کثیف . . .
آدمهای شاخ دار و زوزه نفس هاشون . . .
سکه های بی ارزش و امید وابستگی . . .
رگش رو می رنم و ریشه اش رو از خاک در می آرم . . .
با همین دستهای نشانه دار خودم . . .
یه سطل رنگ قرمز پاشید به همه نقاشی های سیاه و سفیدم . . .
حالا موندم نقاشی هامو همون جور سیاه و سفید بکشم یا شروع کنم از رنگ قرمزش استفاده کنم . . .